کرامات آیت اللَه ملّاحسینقلی همدانی قدّس سرّه

زیارت بدون اذن پدر

1. مرحوم حاج سيّد ابوالقاسم از كرامات مرحوم آخوند ملاحسينقلى همدانى نقل كرد كه:

«من در زمان مرحوم پدرم در نجف اشرف، متعه‏ اى گرفته بودم و از او نيز اولاد داشتم. روزى شنيدم كه آخوند ديشب به مسجد سهله رفته و در آنجا بيتوته نموده‏ اند؛ همان وقت كه شنيدم و زمان صبح بود، بدون آنكه به مرحوم پدرم آقا سيّد محمّد اطّلاع دهم از نجف به مسجد سهله رفتم و همين‏ كه وارد مسجد شدم‏ يكسره به حجره ‏اى كه مرحوم آخوند در آن بيتوته نموده بود رفتم؛ ديدم آخوند تنها در زاويه حجره رو به قبله نشسته و به حال خود مشغول است.
همين‏كه خواستم از در حجره وارد شوم آخوند رويش را از قبله به من نمود و يك نگاهى كرد؛ من در همان درگاه اطاق بين دو لنگه در متوقّف شدم و مرحوم آخوند به حال خود بود تا ظهر فرا رسيد، و در اين مدّت طولانى چند ساعت من ابداً قادر بر حركت نبودم و همين طور حَيارى و متحيّر ايستاده بودم، نه قدرت داشتم كه وارد حجره شوم و نه قدرت داشتم كه برگردم، نه قدرت داشتم كه از ايشان چيزى بپرسم و نه از كس ديگرى. تا ظهر فرا رسيد، آخوند نظرى به من نموده فرمودند:
«آقا ميرزا ابوالقاسم حالا بيا و سفره را بينداز، بيا سفره را پهن كن! مگر انسان بدون اذن و اجازه پدر به مسجد سهله مى ‏رود؟ اين چه عبادتى است كه پدر انسان را نگران كند؟! نگران خود و نگران زن و بچّه ‏اش؟! اگر شما اطّلاع مى‏ داديد و اذن مى ‏گرفتيد چه عيبى داشت؟!»
آنگاه من دانستم كه ايقاف من در درگاه حجره در مدّت چند ساعت به جهت تنبيه من بوده است، و خدا شاهد است كه از آمدن من به سهله و عدم استيذان از پدرم غير از خداوند علّام الغيوب كسى خبر نداشت.» (مطلع انوار، ج3، ص42)

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *